غروب آرزو

وبلاگ شخصی ( مباحث مربوط به منطق ، فلسفه ،شعر ، موسیقی ، تاریخ و دیگر مباحث علوم انسانی)

غروب آرزو

وبلاگ شخصی ( مباحث مربوط به منطق ، فلسفه ،شعر ، موسیقی ، تاریخ و دیگر مباحث علوم انسانی)

پله هایی که به گلخانه ی شهوت می رفت

به نظر من همه چیز جبره ، بقول وودی آلن تلاش هم یه جبره . کسی که تو در یا داره غرق میشه ناخود آگاه تلاش می کنه و دست و پا می زنه


تا خودشو نجات بده .کسی که توی چاه عمیقی گیر کرده  و هر تقلا ممکنه باعث آسیب بیشتر و از دست رفتن انرژیش بشه و با توجه به اینکه

هیچ ابزاری نداره بجز امید ، بهتره صبر کنه و انرژیشو نگداره تا اگر کسی ازون جا ها رد شد بتونه فریادی بزنه و طلب امداد کنه .حالا اگر


کسی صداشو شنید و ادعاکرد  میره کمک بیاره امید و صبر که چیزای ارزشمندیه و در همچین شرایطی  هم رده با تلاش هست در شخص به دام

افتاده زنده میشه و منتظر می مونه .


اما وقتی مدت طولانی میگذره و میگذره و به هر شکلی طرف متوجه میشه تنها امیدش دیگه بر نمی گرده اون لحظه  ی مرگ امید رو خصوصا

اگر همزمان با غروب آفتاب باشه من اسمشو میذارم غروب آرزو ...